هانای عزیزمهانای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

دنیای شگفت انگیز از جنس هانا

دوماهگی هانای عزیزم

روزها می گذشت با تمام خستگی ها ولی به همراه عشق بودکه این روزها را اسانتر می کرد شب ها میگذشت با تمام بی خوابیها ولی ارامش در کنارش موج می زد شبها دیگر برایم بیدار شدن و بیدار ماندن مانند روزهای اول سخت نبود الان قبل از اینکه گریه کنی بیدارم تا وقتی هم اروم نشی و نخوابی خوابم نمیبره مامان بزرگ هم خیلی خیلی بهم کمک می کنه خیلی دوستش دارم انشاله همیشه سالم باشه. قبلا خندیدنت همیشه توی خواب بودولی بعد از اینکه چهل روزت گذشت خنده هات تو بیداری بیشتر شد یک ماجرای جالب برات تعریف کنم: از روزاول که از بیمارستان اومدی تختی که من و تو روش می خوابیدیم گوشه ای از پذیرایی بود کنار تخت روی دیوار یک استیکر به شکل گل با شاخه وبرگ پیچ پیچ چسبانده بودیم وقتی...
24 تير 1393

شرمندگی از افکار کهنه!!

هانای من!!! سعی کن با اعتماد به نفس سرت را در زندگی بلندکنی و برای داشتن فکرهای تازه وایده آل خود افتخار کنی!!!  عزیز دلم: زندگی بزرگان همچون انیشتین را سرلوحه افکار در زنگی ات قرار بده. ...
23 تير 1393

اولین اسباب بازی هانا جونم

این عروسک موزیکال بابایی از مسافرت برات سوغاتی اورد زمانی که هنوز جنسیت مشخص نبود و تقریبا 4ماهگی بارداری بودم .اهنگش تا اخر ین ماه بارداری گوش می کردم که دخترم بهش عادت کنه الان که تقریبا سه ماهش از همان اول بهش عکس العمل نشون میده. داخل شکمم بود بعد از یک مدت که متوجه می شدلگد می زد. خیلی جالب بود برام. توصیه به مامان های باردار: حتما در دوران بارداری یک آهنگ خوب یا صدای قرآن یا یک صدای دلنشین .... گوش دهید که واقعا بعد به دنیا آمدن کودک متوجه این موضوع می شوید. تجربه مامانی: دختر فهمیده من سعی کن در طول زندگی برای رسیدن به چیزهایی که تو با آنها احساس آرامش می کنی چندین برابر  تلاش کنی که احساس خوبی داشته باشی و ...
22 تير 1393

خواب تابستونی

پاهای کوچلوش از ملافه بیرون زده بود روی تشک مامانش... با اون نفس های کفتریش بعد از خوردن شیر قش کرده بود... موهای لخته نازش از باد پنکه تکون میخورد...  یکی از لپاش روی تشک آویزون بود... لبخند ملیحش تو خواب زیبا شدنش دو چندان می کرد... وای چه صحنه ای بود!!!! کسی نبود جز هانای عزیزم   ...
21 تير 1393

طرفدارمسابقه والیبال ایران و لهستان

وای خدای من هانای من چه حذاب داره مسابقه والیبال نگاه میکنه من که قش کردم انقدر ناز نگاه میکنه. هانا دو ست کامل نشست پا به پای منو باباش مسابقه رو نگاه کرد. تجربه مادرانه: من احساس میکنم رفتار و برخورد پدر و مادر انقدر روی کودک تاثیر می گذارد که قابل توصیف نیست چند روزی که من و باباش والیبال نگاه می کردیم با ذوق؛ هانا هم در کنار ما نظاره گر بود بدون که خودمون متوجه بشیم هانا را هم علاقه مند کردیم. مامانای زیبا مراقب کودکانتان باشید .  با سپاس فراوان ...
20 تير 1393

معنی عشق

خنده هایت زل زدن چشمهایت به برچسب های روی دیوار و خندیدن به آنها ترسیدن از چیزی بعد لبهایت جمع می کنی آماده گریه می شوی که من بغلت می کنم احساس امنیت می کنی همه اینها معنی عشق را برایم پررنگ می کند وقتی باهات حرف می زنم برای قهه قهه زدن دهانت را باز می کنی وقتی دستاتو موقع شیر خوردن روی سینه ام می اندازی و محکم بغل می کنی  وای چه حسی دارم من ... بازهم معنی عشق را زیباتر می کنی دختر قشنگ من: مثل همان آفتابی که همه جارو روشن می کند                                                 ...
17 تير 1393

روزهای دیدنی یک ماهگی

روزهاو شب ها در کنار تو با همه سختی ها با همه خوشی ها با همه بی تجربگی ها می گذرد و من در کنار تو با حضور تو هر روزقدرتمندتر می شوم شب هایی که هر دوساعت بیدار میشدم  تورا در آغوش بگیرم وشیرت بدهم روزهایی که تمام وقتم را در کنار تو میگذراندم شب هایی که با کوچکترین صدایت بیدار میشدم روزهایی که برای متوجه کردنت به خودم باهات صحبت می کردم همه و همه را دوست دارم زردی ات خوب خوب نشد ولی به آرامی کم وکم می شد بعداز گذشت یک هفته وچند روز بالا اوردنت بعد از خوردن شیر شروع شدچندین بار پیش پزشک رفتیم قطره های مختلفی می خوردی ولی می گفتند به خاطره خوردن زیاد شیر وکوچک بودن معده برمیگرداند به مرور که بزرگتر شود خوب می شود. حمو...
25 ارديبهشت 1393