خواب تابستونی
پاهای کوچلوش از ملافه بیرون زده بود روی تشک مامانش...
با اون نفس های کفتریش بعد از خوردن شیر قش کرده بود...
موهای لخته نازش از باد پنکه تکون میخورد...
یکی از لپاش روی تشک آویزون بود...
لبخند ملیحش تو خواب زیبا شدنش دو چندان می کرد...
وای چه صحنه ای بود!!!!
کسی نبود جز هانای عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی