هانای عزیزمهانای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

دنیای شگفت انگیز از جنس هانا

دوماهگی هانای عزیزم

1393/4/24 15:24
نویسنده : مامان هانا
68 بازدید
اشتراک گذاری
روزها می گذشت با تمام خستگی ها ولی به همراه عشق بودکه این روزها را اسانتر می کرد شب ها میگذشت با تمام بی خوابیها ولی ارامش در کنارش موج می زد شبها دیگر برایم بیدار شدن و بیدار ماندن مانند روزهای اول سخت نبود الان قبل از اینکه گریه کنی بیدارم تا وقتی هم اروم نشی و نخوابی خوابم نمیبره مامان بزرگ هم خیلی خیلی بهم کمک می کنه خیلی دوستش دارم انشاله همیشه سالم باشه. قبلا خندیدنت همیشه توی خواب بودولی بعد از اینکه چهل روزت گذشت خنده هات تو بیداری بیشتر شد یک ماجرای جالب برات تعریف کنم: از روزاول که از بیمارستان اومدی تختی که من و تو روش می خوابیدیم گوشه ای از پذیرایی بود کنار تخت روی دیوار یک استیکر به شکل گل با شاخه وبرگ پیچ پیچ چسبانده بودیم وقتیکه تو چهل روزت گذشت به برچسب نگاه میکردی میخندیدی برامون خیلی جالب و دوست ذاشتنی بود این صحنه رو میدیدیم و همینطور به اون برچسب عکس العمل نشون می دادی. دخترم داری بزرگ میشی من در کنار تو خوشبختم. حرکتات توی خواب مدل های دست و پاهات برام جذاب و دیدینی اصلا از دیدنش سیر نمیشم. دیگه نسبت به اوایل بیشتر میریم بیرون خونه دوست و فامیل اخه حوصلمون خیلی سر میره تو هم با من پایه ای خوشت میاد. اولین مسافرتت دریای سرخ رود با دوستامون رفتیم تو خیلی خوب بودی زیاد اذیتمم نکردی البته بابایی هم گاهی اوقات کمکم میکرد
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)