هانای عزیزمهانای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

دنیای شگفت انگیز از جنس هانا

ده ماهگي دخترم هانا

  زيباي من يك ماه بزرگتر شدي بوي بهار مي ايد و تو به يك سالگي نزديك مي شوي و من هر روز را شكر ميكنم كه اين هديه خداوند نزد من امانت است... صبح هاكه از خواب بيدار مي شي بعد از كمي خوردن شير از اتاقت چهار دست و پا راه ميفتي تو خونه و به همه جا سرك ميكشي دستت به ميز تلويزيون  به مبل ها به صندلي ميگيري كه بايستي... سر كشوهاي كابينت كشوهاي كمد ميري و وسايلش دست ميزني كلي سرت گرمه... تا قبل ظهر هم يه بار ديگه يك خواب كوتاه داري ميان وعده هم ميخوري.... از اواخر هشت ماهگي ديگه خيلي بازيگوش شدي ديگه كارهاي خونه يا كارهاي ديگه رو نميتونم انجام بدهم كم و بيش، بايد بيشتر هواسم به تو باشه كه خرابكاري نكني از دو ماهگي تا الانم همو...
25 بهمن 1393

پيام سعادت...🙏

   هفت پیام سعادت از امیر المومنین علی علیه السلام:   ١-از کسی بدت نیاید هر چند در حق تو اشتباه کرده   ٢-نگران نباش هرچند که ناراحتی هایت به اوج رسیده باشد   ٣- هر چند که به مقام بالا رسیدی ساده زندگی کن   ٤-هرچند که بلاها فراوان شد ولی انتظار خیر داشته باش    ٥-دست به خیر داشته باش حتی اگر خود در تنگنایی   ٦-اگر قلبی پر از خون داری بازهم لبخند بزن   ٧-برادر مسلمانت را از دعای خیرت به سبب غیابش محروم نکن ...
17 بهمن 1393

داستان اموزنده: گرگ...

  می دانید ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند؟ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، ﺧﻮﻥ ﺭﺍ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد! ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود. نه گلوله ای شلیک می شود، و نه نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون می شود. پس مواظب خودت باش که داری به چه هدفی و چه روشی به امید رسیدن به ...
17 بهمن 1393

داستان اموزنده:مار...

  ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ .  ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ . ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺭﻩ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ . ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪﺀ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻴﻔﻜﺮﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ  ﺩﺭﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣ...
15 بهمن 1393

تب شب!

  اشك هايت به درخشندگي مرواريد  از چشمان معصومت به سرعت سر ميخورد، گرماي بدنت بالا مي رفت  و من همچنان قبلم فشرده ميشد  كه تو را چگونه دريابم  در حالي كه تو در ميان دستانم بودي، گريه هايت پر از درد بود  و نگاهت به نگاه من گره خورده بود  كه تورا در اغوشم محكم بگيرم و رهايت نكنم  چرا كه تو براي خوب شدن نگاهم ميكردي ومن  همچون كسي كه قلبش را زير دردها ميفشارند  ديوانه وار ميجنگيدم كه تو را بهتر ببينم و تو با صداي نالان گريه سر ميدادي واي  خداي من چرا شب تمام نمي شود !!  اري كودك من  تو ان شب بيمار شدي  و من از تب تو بيشتر ميس...
15 بهمن 1393

چگونه در زندگي موفق شويد؟

باملايمت - سخن بگوييد عميق - نفس بكشيد شيك - لباس بپوشيد صبورانه - كار كنيد نجيبانه - رفتار كنيد همواره -  پس انداز كنيد عاقلانه - بخوريد كافي - بخوابيد بي باكانه - عمل كنيد خلاقانه - بينديشيد صادقانه - كسب كنيد هوشمندانه - خرج كنيد
15 بهمن 1393