هفته بيست و هفتم بارداري
از هفته قبل ميرم موسسه مهرمادري كه كلاسهاي بارداري شركت كنم جلسه اول بابایی جونم هم اومد جلسه برا دونفرمون بود كلي صحبت شد معاينه هم شدم فشارم يكم بالا بود اخر كلاس هم گرفت نرمال شد گفت به خاطره غذاي ظهر خيلي مراقب باش نمك كم كم بخور فشار بالا بدترين حالت در بارداري ،بابایی از اون موقع بيشتر مراقبت ميكنه بهم ميگه مواظب نسبتا بابایی ادم حرف گوش كني حرفهايي كه منطقي باشه رو قبول ميكنه عاشقشم
يه جيز بهش بگي كه نميدونه خوب گوش ميكنه يادت ميگيره
روزا هفته ها ميگذره خدارو شكر حس هاي خوبم بيشتر
اين هفته سعيده جون مامان جونم برا خريد سيسموني رفتن تهران خليل جونم هم برا ی نمايشگاه درب برقي باهم رفتن تهران(٢٩ ديماه)
از اين هفته به بعد ميخوام شروع كنم به حفظيجات مثل حفظ زيارت عاشورا،حفظ شعر، حفظ قران خانم اسيابان مربي كلاسها ميگه اين حفظيها حافظه بجه هارو زياد ميكمه حالا من ميخوام اين كارو براي فسقلي ناز نازيم انجام بدم
اين روزا كيك درست كردم زيرجوش درست كردم خيلي خوشمزه بود كلا اشپزي هم نسبتا خوبع از خود تعريف نباشه
دوست دارم قويترين ادمي باشم كه انرزي مثبت داشته باشه
دوست دارم ارامش بخش باشم
دوست دارم هميشه خندان باشم
دوست دارم روز به روز به خدا نزديك باشم
ارامش
ياد خدا بودن
نماز خواندن
زيبايي
دوست داشتن
مهرباني
راستگويي
بي رياح بون
راحتي و خوشبختي نزديكانت
خوشحالي نزديكانت
........